سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کهکشان
 
قالب وبلاگ

مهمترین تاثیر رسانه به خصوص تلویزیون بر اساس این نظریه این است که: رسانه­ها سازنده تصویر ذهنی مردم از واقعیت هستند. “گربنر” بیننده­گان تلویزیونی را به بیننده­گان پرمصرف و کم مصرف تقسیم کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که تلویزیون بر مفهوم سازی واقعیت از منظر مردم تاثیر می­گذارد. کاشت یک فرایند انباشتی است و تکامل در یک دوره زمانی طولانی صورت می­گیرد. به اعتقاد گربنر، تلویزیون در آمریکا یک رسانه جامعه پذیر محافظه­کار است و مطابق فرایند تشدید در نظریه کاشت، تاثیر تلویزیون در یک عده بیشتر از دیگران خواهد بود. ادوارد سعید در شرق شناسی برداشت مردم مغرب از مشرقی های مسلمان را در این می­داند که آنها مردمی تروریست و خشونت طلب هستند و به علت تهدید غرب باید مهار شوند. از دیگر نظریات این دوران همچنین می­توان به نظریه مارپیچ سکوت از الیزابت نئومان هم اشاره کرد. وی معتقد بود که رسانه­ها از سه خاصیت “همه جایی بودن”، “هم صدایی بودن” و “مداوم و متراکم بودن” برخوردارند و از این طریق تاثیرات قدرتمندی بر افکار عمومی می­گذارند و از عقیده رایج حمایت، به عقیده مخالف بی توجهی می­کنند و آن را به عنوان یک استراتیژی به­کار می­گیرند. سئوالات مطرح مطابق این نظریه این است که “عقیده اکثریت کدام است؟”، ” عقیده رو به تزاید کدام است؟” و “برای منزوی نشدن گرایش به چه عقیده ای باید وجود داشته باشد؟” مطابق نظریه مارپیچ سکوت یکی از دلایل سکوت اقلیت­ها، ترس از انزوا است و اینگونه القا می­شود که اکثریت جامعه به موضوعی گرایش دارد تا افراد مردد هم نسبت به عقیده اکثریت گرایش پیدا کنند. به عنوان یک مثال از انتخابات نهم ریاست جمهوری ایران می توان به عدم حضور 20 میلیون نفر اشاره کرد، در حالیکه عقیده غالب این عده را نادیده می­گرفت و تنها به تبلیغ حضور می­پرداخت. هرچند از این نظریه انتقاد هم شد و “لاسورسا” از عدم مصداق آن در صورت برخورداری مردم از دانش و معلومات سیاسی بالا خبر داد که حتی این عده اگر در اقلیت هم باشند حرف می­زنند و دقیقا همین ویژگی­های فردی در این نظریه نادیده گرفته می­شود. به عنوان مثال در فیلیپین، مخالفان با رادیو، کلیسا و چند نشریه محلی مارپیچ سکوت را شکستند.   5? قدرت درباره مفهوم قدرت مطالب بسیاری نوشته‌اند  . عباراتی مانند به­دست آوردن قدرت، گرفتن خدمت، نیاز به قدرت فراوانند. مورخان اغلب به قدرت‌های بزرگ و موازنه قدرت اشاره می‌کنند. تحلیلگران سیاسی، ایالات متحده را ابرقدرت می‌دانند. همه این کاربردها با تعریف لغوی ساده قدرت به عنوان «توانایی کنش یا عمل» تطبیق می‌کند به این معنا که «داشتن قدرت، افراد یا گروه‌ها را قادر می‌سازد که اراده‌یشان را اعمال کنند». به دست آوردن قدرت، گرفتن قدرت و مبارزه قدرت به روشنی به کسب توانایی عمل کردن مربوط می‌شود. دولت‌ها یا قدرت‌های بزرگ ظاهراً توانایی زیادتری برای عمل وکنش دارند تا قدرتها یا دولت‌های کوچکتر. برتراند راسل معتقد است « قدرت تولید نتایج مورد نظر است.» مقولاتی مانند موازنه قدرت، قدرت‌های بزرگ و ابرقدرتها درتعریف راسل به آسانی قابل درک است. معمولاً و تقریباً همیشه قدرت بر حسب توانایی نظامی سنجیده می‌شود. اگرچه  نیروی نظامی تنها برای اهداف نظامی به کارگرفته نمی­شود، بلکه برای تولید نتایج مورد نظر و همچنین برای دستیابی به هدف‌های بزرگتر و گسترده‌تر به کار برده می‌شود. مثلاً کاربرد نیروی نظامی توسط بیسمارک  برای به وجود آوردن وحدت آلمان و ایجاد امپراتوری آلمان تحت رهبری” پروس”، یک مورد آشکار است. کلید تعریف راسل «نتایج مورد نظراست» که به آسانی در زمینه نظامی قابل درک است. استفاده از نیروی نظامی معمولاً عمدی و دارای نتایج مورد نظراست اما نتایج غیرمنتظره که احتمالاً متعدد باشند چه خواهد شد؟ حتی از مواردی که هدف‌های اولیه به دست آمده‌اند. تعریف راسل: قدرت بیشتر یک فرایند یا فعالیت را در نظر می‌گیرد تا یک کالا یا منبع. به طوری که این پرسش مطرح می‌شود که آیا قدرت تنها هنگامی که مورد استفاده قرار می‌گیرد، وجود دارد. قدرت حتی بعد نظامی آن پیش از آن‌که مورد استفاده قرار گیرد وجود دارد ـ همانند شمارش تعداد سربازان، توپها، موشک‌ها، تانک‌ها کشتی‌ها و هواپیماها، کیفیت رهبری، استراتیژی و تاکتیک‌های احتمالی و منابع غیرنظامی مربوط سنجیده می‌شود. ماکس وبر در تعریف قدرت می‌گوید: قدرت عبارتست از احتمال اینکه یک کنشگر در یک رابطه اجتماعی در موقعیتی باشد که اراده خود را به رغم مقاومت دیگران اعمال کند. صرف نظر از اینکه این احتمال بر چه مبنایی قرار دارد. چه کسی قدرت را اعمال می‌کند چگونه قدرت اعمال می‌شود و چرا قدرت اعمال می‌شود؟ سه پاسخ کلی به این سوال که چه کسی قدرت را اعمال می‌کند، وجود دارد: 1ـ نظرپردازان نظریه نخبگان 2ـ مارکسیست‌ها 3ـ کثرت‌گرایان ساده‌ترین پاسخ از آن نظریه‌پردازان نخبگان مانند موسکا، پارتو و میلز است: گروهی منسجم و از نظر اجتماعی قابل تشخیص در یک جامعه معین براساس سودجویی آگاهانه قدرت را اعمال می‌کند. مارکس و پیروانش معتقد بودند: قدرت توسط طبقه اجتماعی که وسایل تولید را در جامعه کنترل می‌کند اعمال می‌گردد این طبقه از نظر تاریخی فرق می‌کند اما در جامعه سرمایه‌داران زمانی که پرولتار یا با طبقه کارگر کنترل وسایل تولید را در دست می‌گیرد جانشین بورژوازی یا طبقه سرمایه‌دار می شود. نظریه‌پردازان کثرت‌گرایی مانند دال، پولزبی است که استدلال می‌کردند نه یک گروه نخبه معین و نه یک طبقه اجتماعی هیچ کدام قدرت را در دست ندارند، بلکه قدرت توسط گروه‌های رقیب اعمال می‌شود و در زمان گوناگون تغییر می‌کند. شاید قدرت بیش از همه مبتنی بر زور یا اجبار فیزیکی باشد. و شاید مبتنی بر ثروت، منزلت، دانش، کاریزما و اقتدار ‌باشد. اجبار با زور تنها شامل تهدید یا اجبار فیزیکی نیست بلکه شاید شامل اجحاف،‌ باجگیری، سلب مالکیت، مصادره اموال و دارایی‌ها باشد. نفوذ نه تنها ترغیب عقلانی، احترام و حرمتگذاری نیست بلکه شامل ارتشا و فساد است. قدرت، هنگامی که به عنوان یک کالا یا منبع در نظر گرفته می‌شود، وسیله‌ای برای دستیابی به هدف می‌شود. قدرت شاید برای مقاصد فردی و جمعی یا سیاسی اقتصادی یا ایدئولوژیک مورد استفاده واقع شود.  استوارت هال سه نوع قدرت سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک را که هر یک از منابع معینی در جامعه سود می برند، مشخص کرده است:  قدرت سیاسی ـ ظرفیت برخی افراد در جامعه برای سازماندهی تسلط بر همگنان خود. قدرت اقتصادی: توانایی سازماندهی و توسعه منابع در جامعه. قدرت ایدئولوژیک: توانایی عقلانی کردن سازمان‌ جامعه از طریق نظام‌های اعتقادی یا ارزشی. هال قدرت نظامی را بخشی از قدرت سیاسی می‌داند که در عمل از منابع اقتصادی و ایدئولوژیک بهره می‌جوید و اساساً برای مقاصد سیاسی به کار می‌رود. هال معتقد است که در مواردی که قدرت ایدئولوژیک سیاسی و اقتصادی در یک جهت حرکت می‌کنند. به احتمال زیاد نیروی اجتماعی زیادی ایجاد می‌شود، که به دگرگونی اجتماعی منجر می‌شود. این نیرو را قدرت «توانایی سازنده» می‌نامند اما زمانی که میان انواع مختلف قدرت تعارض وجود دارد احتمال رخ دادن دگرگونی اجتماعی کمتر می‌شود. هال این پدیده را قدرت «مانع شونده» می‌نامد. 5-1?چرا قدرت اعمال می‌شود؟ قدرت ممکن است برای مقاصد فردی یا جمعی برای هدف‌های سیاسی، اقتصادی یا ایدئولوژیک مورد استفاده واقع شود. برخی از نظریه‌پردازان به اهداف اعمال قدرت به طور مستقیم‌تری اشاره کرده‌ اند و مواردی مانند به‌دست­آوردن ثروت، منزلت، کنترل افراد یا قلمرو یا گسترش اعتقادات معنوی یا ایدئولوژیک مربوط می‌شوند. برخی تامین نیازهای روانی را علت اعمال قدرت می‌دانند. از جمله لاسول در کتاب آسیب‌شناسی روانی و سیاست. آدرنو و همکارانش در کتاب شخصیت اقتدارگرا. آیسنک درکتاب روانشناسی سیاست.  همه آنها جنبه‌های گوناگون نقش شخصیت در سیاست  را بررسی کرده‌اند. در عمل اعمال قدرت، هم کسانی که آن را اعمال می‌کنند و هم برای کسانی که تابع آن هستند شامل سود و هزینه است. این سود و هزینه ممکن است فردی یا جمعی یا هر دو باشد و ممکن است شامل تحمیل یا ضمانت‌های اجرایی یا تهدید به توسل به آن یا دریافت یا وعده پاداش باشد. قدرت ممکن است شکل اقتدار یعنی پذیرش حق اعمال قدرت را به خود بگیرد و در نهایت به جای تحمیل عقلانی مزایا و معایب شامل اطلاعات بی‌چون و چرا شود. نظریه پردازان مارکسیست ازجمله مارکس و انگلس همچون وبر به مفهوم سلطه بیش از قدرت توجه نشان داده‌اند. از نظر مارکسیست ها قدرت به طور ضمنی در مفهوم یک طبقه حاکم یا مسلط وجود داشت و تنها بعد از آنکه جوامع سرمایه‌داری توانایی زیادی برای بقا نشان دادند نظریه پردازان مارکسیت توجه آشکاری به قدرت به منظور تبیین اینکه چگونه طبقه سرمایه‌دار همچنان بر جامعه مسلط است، نشان دادند. مارکس و انگلس استدلال می‌کردند که عقاید طبقه حاکم در هر دوره‌ای عقاید حاکم هستند. یکی از نظریه‌پردازان مارکسیت ایتالیایی بنام آنتونیو گرامشی در نوشته‌های زمان زندانی بودنش در حکومت موسولینی استدلال کرده است که بورژوازی کمتر از طریق  زور و بیشتر با فراهم کردن رضایت از طریق نهادهای فرهنگی به منظور تفوق جهان بینی خود، سلطه‌ی خود را بر جامعه برقرار می‌کند. وی اصطلاح هژمونی را برای توصیف وضعیتی که در آن طبقه حاکم می‌توانست منافع خود را به منزله منافع جامعه به طور کلی جلوه دهد به کار می‌برد. این استدلال مستقیماً با استدلال‌های ساختگرایانه منجر می‌شود که توسط نیکولاس پولانزاس مطرح شده است و قدرت را توانایی طبقات اجتماعی برای تحقق منافع عینی ویژه خود، تعریف می‌کند و اعمال قدرت را ناآگاهانه با نتایج غیرمنتظره ترکیب می‌کند به گونه‌ای که بنا به تعریف هر طبقه اجتماعی در جهت منافع خود عمل می‌کند خواه کاملاً از آنها آگاه باشد یا نباشد. لویی آلتوسر، سلطه ایدئولوژیک را از طریق آنچه دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت نامیده است. یعنی نظام آموزشی، اتحادیه‌های کارگری احزاب سیاسی، کلیساها و حتی خانواده به دولت مربوط می‌سازد. کنترل عقاید، بسیج جانبداری و تعصب و سرکردگی را می‌توان به نظریه اجتماعی شدن مرتبط ساخت که می‌گوید ارزش‌های جامعه و هنجارهای رفتار از طریق یک فرایند یادگیری آگاهانه و ناآگاهانه از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابند.  5-2? اقتدار و مشروعیت مساله‌ای به نام تعهد سیاسی: چرا افراد اطاعت می‌کنند؟ چرا افراد باید اطاعت کنند؟ پاسخ‌های متعددی به این سوالات داده‌ شده است: ژان ژاک روسو در کتاب قرارداد اجتماعی می‌نویسد: اراده عمومی یا خیر همگانی می‌تواند از طریق دموکراسی مشارکتی مستقیم برآورده شود و از قوانینی که اراده عمومی را بیان می‌کنند، باید اطاعت شود چنین وضعیتی از طریق یک قرارداد اجتماعی میان همه افراد در جامعه به وجود می‌آید و حفظ می‌شود. آرمان ژان ژاک روسو دولتشهر کوچکی بود که در آن دموکراسی مستقیم امکان‌پذیر است و در حالی که قوانین ظاهراً توسط تعداد اندکی از افراد اجرا می شود او چنین می‌پندارد که همه در قدرت سهیم هستند. توماس هابز و جان لاک استدلال کرده‌اند که به سود افراد است که به خاطر حفاظت خودشان سلطه حکومت را بپذیرند، اما در مورد شرایطی که درآن می­توان یک حکومت را رد کرد اختلاف نظر قابل ملاحظه‌ای داشتند. هابز که در دوران جنگ داخلی انگلستان و به دنبال آن آثار خود را می‌نوشت، تسلیم در برابر یک حاکم دارای قدرت مطلقه یا لویاتان را تنها وسیله اجتناب از حالت هرج و مرج و آشوب می‌دید که در رویدادهای جدید تجسم یافته‌ بود بدون حکومت قدرتمند، جامعه به حالتی ازطبیعت باز می‌گشت که در عبارتی مشهور توسط هابز «منزوی»، «فقیر»، «نکبت‌بار»، «حیوانی و کوتاه» توصیف شده است. بدینسان نظریه‌ هابز به عنوان توجیه­گر نهایی دولت مطلقه یا اقتدارگرا -که هیچ­گونه تعهدی را برای اجرای خواسته‌های اتباعش در نظر نمی‌گیرددر نظر گرفته می‌شود. جان لاک نیز حکومت را وسیله‌ فراهم ساختن حمایت برای فرد در نظر می‌گرفت اما دامنه حکومت به وسیله رضایت محدود بود. بدینسان در حالی که از حکومت انتظار می‌رفت که نظم را حفظ کند، انتظار می‌رفت که از حقوق مدنی ـ آزادی و دارایی فردی نیز حمایت کند و کوتاهی دراین کار افراد را محق می‌ساخت که رضایت خود را پس بگیرند و در صورت لزوم حکومت را سرنگون سازند. روسو و لاک با تاکید بر رضایت حکومت شوندگان شالوده‌های مهمی برای توسعه نظریه‌های دموکراتیک فراهم می­ساختند. لاک به معنای دقیق کلمه یک نظریه‌پرداز دموکراتیک نیست. اما اندیشه­های وی دربار? حکومتِ محدود و منتخب بعدها به نظریه دموکراسی راه­یافت. اندیشه‌های روسو را می­توان با لبیرال دموکراسی، اندیشه­های مربوط به برابری، حکومت قانون – و اینکه مشروعیت به اراده یا رضایت حکومت‌شونده­گان بستگی دارد- مرتبط دانست. نظریه‌پردازان جدید،  اقتدار ( یعنی پذیرش اعمال قدرت هم توسط کسانی که آن را اعمال می‌کنند و هم توسط کسانی که قدرت در موردشان اعمال می‌شود، را مفهوم اساسی در سیاست در نظر می‌گیرند). محققان علم حقوق تفاوتی را میان اقتدار واقعی یا بالفعل و اقتدار مشروع یا قانونی برقرار می‌کنند اقتدار واقعی یا بالفعل هنگامی وجود دارد که فرد یا گروهی از افراد اعمال قدرت بر خودشان را می‌پذیرند و از دستورها یا فرمان‌های کسانی که دارای قدرت هستند اطاعت می‌کنند. اقتدار مشروع یا قانونی زمانی وجود دارد که اعمال قدرت به منزله یک حق توسط کسانی که قدرت نسبت به آنها اعمال می­شود، پذیرفته می‌شود یا توجیه می‌گردد. حکومت‌های امروزی گاهی از شناسایی رسمی رژیمی که برایشان ناخوشایند یا نفرت‌انگیز است، خودداری می‌کنند. با وجود این شناسایی بالفعل یعنی شناخت اینکه رژیم مربوط دارای کنترل است و خودداری از شناسایی قانونی آن یعنی اینکه حق آن کنترل را دارد، غیرمعمول نیست. مشروعیت: یعنی میزانی که هنجارهای اجتماعی و سیاسی در یک جامعه معین پذیرفته می‌شوند و مردم احساس رضایت می کنند. به ویژه هنجارهایی که در مورد اعمال قدرت یا تسلط برخی افراد یا گروه‌های دیگر است. نظر ماکس وبر درباره سلطه، اساساً به سلطه مشروع مربوط می‌شود. او سه منبع آرمانی برای مشروعیت ارائه کرده است که عبارتند از: 1ـ مشروعیت سنتی 2ـ مشروعیت کاریزمایی 3ـ مشروعیت عقلانی ـ قانونی مشروعیت سنتی: بر اعتقاد به تقدس سنت‌های قدیمی و مشروعیت پایگاه کسانی که از زمان‌های قدیم جامعه تحت حکومت آنان بوده است، استوار است. مثل: حکومت مبتنی بر وراثت، پدرسالاری یا پیرسالاری.  مشروعیت کاریزمایی: بر سرسپرده­گی به تقدسی ویژه، استثنایی و شخصیتی ویژه، نمونه و منحصر به فرد که نماد دلاوری و الگوهای هنجاری در جامعه می­باشد، استوار است و این الگوها توسط او آشکار یا مقرر می‌گردد افرادی مانند اسکندر کبیر، مولیس سزار، هیتلر، گاندی، ناصر، قذافی، و امام خمینی و … مشروعیت عقلانی و قانونی: بر اعتقاد به قانونی بودن الگوهای قواعد هنجاری و حق کسانی که تحت چنین قواعدی برای صدور دستور اقتدار یافته‌اند، استوار است. دولت بوروکراتیک امروزی که براساس قواعد و هنجارهای قانونی استوار است نمونه بارز مشروعیت عقلانی و قانونی است.   6? فرهنگ و رفتار سیاسی  6-1 جامعه‌پذیری سیاسی فرایندی است که به وسیله آن افراد در جامعه معین با نظام سیاسی آشنا می‌شوند و تا اندازه‌ی قابل توجهی ادراکشان از سیاست و واکنش‌ها بر پدیده‌های سیاسی تعیین می‌شود. جامعه‌پذیری سیاسی از دهه‌های 1960 و 1970 میلادی، مورد توجه واقع شد. کتاب جامعه‌پذیری سیاسی هربرت هایمن، نخستین بحث نظام یافته‌ و منسجم درباره جامعه‌پذیری سیاسی توسط یک دانشمند سیاسی است. حاصل مطالعات هایمن دو تعریف زیر است:  تعریف اول: القای عمدی اطلاعات، ارزشها و شیوه‌های عملی سیاسی به وسیله عوامل نهادی‌ که رسماً این مسئولیت به آنها داده شده است. تعریف دوم: تمام یادگیری سیاسی، رسمی و غیررسمی ـ عمدی و غیرعمدی (برنامه‌ریزی نشده) در هر مرحله از دوره زندگی، شامل یادگیری آشکار سیاسی و هم یادگیری ظاهراً غیرسیاسی ویژگی‌هایی که از نظر سیاسی ذیربط هستند. برخی از حکومت‌های توتالیتر (تمامیت خواه)، تعریف محدودی از جامعه‌پذیری سیاسی دارند و آن را بر مبنای القای ارزش‌های معین از طریق نظام آموزشی ـ همان گونه که لنین و هیتلر گفته‌اند. لنین می­گوید: تنها با تعیین شکل اساسی نظام آموزشی، سازماندهی و تربیت جوانان خواهیم توانست تضمین کنیم که نتایج تلاش‌های نسل جوان ایجاد جامعه‌ای متفاوت با جامعه قدیم یعنی جامعه کمونیستی باشد. هیتلر: هنگامی که یکی از مخالفین من اعلام می‌کند که من در کنار شما ـ قرار نخواهم گرفت من به آرامی می‌گویم: فرزندان شما هم اکنون به ما تعلق دارند شما چه هستید؟ شما در می‌گذرید، اما فرزندان شما اکنون در اردوی جدید قرار دارند و در زمانی کوتاه آنها هیچ چیز دیگری را به جز این اجتماع جدید نخواهند شناخت. ـ در آلمان هیتلری به کودکان آموزش می‌دادند که به دولت یعنی همان پیشوا هیتلر وفادار باشند. هم کتابهای درسی می بایست با ایدئولوژی نازی هماهنگ باشند و حتی در کتابهای درسی ریاضی از مثال‌های مناسب استفاده می‌شد. این مثال‌ها شامل محاسبه مساحت جمعیت مستعمراتی بود که آلمان در جنگ جهانی اول از دست داده بود، مانند: ظرفیت و عملکرد هواپیماهای نظامی و مسایل مربوط به مساله یهود مانند تعداد و نسبت یهودیان در آسمان. خارج از مدرسه برای کودکان 10 تا 14 سال جامعه‌پذیری به طور گسترده‌ای از طریق یونگ فولک و برای پسران و دختران بالای 14 سال به ترتیب از طریق «هیتلر یوگند بوند دویچرمیدل» اجرا می‌شد حتی از مثال های نظامی برای مسایل بازی استفاده می­کردند. الگوی مشابهی در شوروی وجود داشت، تمام کتابهای درسی و آموزشی می‌بایست از خط رسمی یا فرایندی که از کودکستان تا آموزش عالی استمرار می‌یافت، تبعیت می­کرد در شوروی نیز مسایل ریاضی را به منظور جامعه‌پذیر کردن مورد استفاده قرار می‌دادند. مثال: جامعه‌پذیری در شوروی از طریق سازمان «پیشاهنگان جوان» که تقریباً همه کودکان بین 9 تا 14 سال عضو آن بودند بیشتر تقویت می‌شد اما عضویت در سازمان «کامسومول» گزینشگرانه‌تر بود و به معرفی یک عضو حزب کمونیست یا دو عضو کامسومول نیاز داشت. کامسومول یک کانال مهم گزینش برای عضویت در خود حزب کمونیست بود و اعضای آن تحت آموزش سیاسی مستقیم و آموزش‌های دیگری قرار می‌گرفتند. «ایوان ولگایز» در سال 1975 در کتاب «جامعه‌پذیری سیاسی» در اروپای شرقی می‌نویسد که مسایل ریاضی اغلب به موضوعاتی مانند ساعت کار و اخلاق سوسیالیستی مربوط بودند و تمام دولت‌های کمونیستی درسهای جداگانه‌ای درباره ایدئولوژی وجود داشت. موضوعاتی مانند ساختارسوسیالیسم، ضد امپریالیسم، اخلاق سوسیالیستی و میهن پرستی مدام در کتابها بازنمایی می‌شد. تعریف کلی جامعه شناسی سیاسی: هم به معنای جامعه‌پذیری سیاسی آگاهانه یا آشکار و هم جامعه‌پذیری ناآگاهانه یا پنهان است . مفهوم جامعه‌پذیری رابطه بسیار قوی با مفهوم فرهنگ سیاسی داده است.  6-2?فرهنگ سیاسی تعریف آلموند و وربا: فرهنگ سیاسی یعنی درونی شدن یا نهادینه شدن نظام سیاسی در شناخت احساسات و ارزیابی‌های مردم. همچنین به الگوی نگرش‌ها و جهت‌گیری‌های فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام سیاسی فرهنگ سیاسی می‌گویند. سه نوع فرهنگ سیاسی از نظر آلموند و وربا وجود دارد: 1ـ کوته بینانه 2ـ ذهنی3ـ مشارکتی فرهنگ سیاسی کوته بینانه با آگاهی اندک از حکومت، انتظارات اندک از حکومت و میزان مشارکت سیاسی اندک مشخص می‌گردد. فرهنگ سیاسی ذهنی با میزان آگاهی و انتظارات بالاتر اما میزان مشارکت اندک و فرهنگ مشارکتی با میزان آگاهی و انتظار و مشارکت زیاد مشخص می‌شود. مثلاً مکزیک فرهنگ کوته بینانه ایتالیا و آلمان غربی فرهنگ ذهنی . بریتانیا و ایالات متحده آمریکا فرهنگ مشارکتی. فرهنگ سیاسی نتیجه جامعه‌پذیری سیاسی است. بدین معنا که باید تعریف جامعه‌پذیری سیاسی را آن قدر وسیع در نظر گرفت که به کمک آن افراد معرفت سیاسی یا اطلاعات معینی کسب می‌کنند.


[ جمعه 92/12/9 ] [ 12:12 عصر ] [ سعادت ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 69
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 68154