کهکشان |
مفهوم سیاست سیاست چیست؟ واژه سیاست ریشه در زبان عربی دارد و از ساس، سیوس اخذ شدهاست. کلمه سیاست در زبان عربی به معنای مختلفی به کار رفتهاست. به عنوان نمونه: 1)سست الرعیته سیاسته یعنی رعیت را سیاست کردم سیاست کردنی این جمله و قتی به کار می رود که رعیت را به کاری امر و یا نهی کرده باشند. 2)سوس فلان امورالناس : صیر ملکا و ملک علیهم. یعنی فلانی امور مردم را سیاست کرد یعنی مالک و صاحب اختیار مردم شد و مقدرات آنها را بدست گرفت. 3)و ساس السلطان و الوالی الر عیته. یعنی : سلطان و والی رعیت را سیاست نمود یعنی کارهای رعیت را سر پرستی و تدبیر نمود. هم چنین در فرهنگ فارسی کلمه سیاست به معنی حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، حکومت، ریاست حکمداری عدالت و داوری نیز آ مدهاست. از طرف دیگر دانشواژه سیاست را بطور مفصل در فرهنگ و بنش عهد باستانی و سیر تحول آن را در مسیرهای تاریخی نیز باید جستجو نمود. تفکر سیاسی در عهد باستان و در غرب از یونان آغاز شد اما علم سیاست به عنوان یک رشته آموزشی عالی تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافتهاست پیش از آن بررسی و توجه پی گرانه سیاست در انحصار شهر یاران، سیاستمدارن، فیلسوفان و حقوق دانان بود.مردم در امور عمومی نقش نداشتند و به سیاست و نظریه پردازی سیاست (سیاسی) هم چندان نمی پرداختند. با پیدایش دموکراسی نو و ناسیونالیسم، انحصار علم سیاست به پایان رسید و سیاست کاری همگانی شد. گسترش آموزش و پرورش به رشد فزاینده آگاهی سیاسی تودههای مردم انجامید واز این راه مردم روز به روز بیشتر درجریانهای سیاسی شرکت کردند. دیگر هیچ سیاستمدار یا متفکری نمی توانست بی توجه به مردم باشد. افکار عمومی اهمیت زیادی یافت و بنا بر این نه تنها حکومتها بلکه گروههای سازمان یافته و احزاب سیاسی کوششهای زیادی کردند تا بر آن تاً ثیر گزارند. اجتماعات و تظاهرات گسترده مشخصه جریانهای سیاسی شد. تشکیلات حزبی رو به کمال گذاشت تا در انتخابات ادواری مبارزه را تا پیروزی پیش ببرد و در دوره میان انتخابات برای حزب هوادارن بیشتر تبلیغات گسترده را امکان پذیر گرداند. تنها از این راه احزاب سیاسی توانستهاند به قدرت سیاسی دست یابند بر نامههای خود را عملی کند و امکان دمکراتیک شدن فزاینده سیاست عملی را فراهم آورند. این و ضعیت را نظریه سیاسی نمی تواند نا دیده بگیرد بنا بر این امروز گفته می شود که هم اقتدار سیاسی به مردم تعلق دارد و قدرت سیاسی هم باید در راستای منافع تودهها عمل کنند. نظریه سیاسی اینک در واقع به سنجش و ارزیابی نهادهای گوناگون سیاسی می پردازد تا دریابد آیا این نهادها قادرند منافع مردم را تاًمین کنند یا نه. امروز پرداختن به نظریه سیاسی دیگر کاری برای اوقات فراغت عده فارغ از غم نان نیست بلکه کار همه کسانی است که به آن علاقه دارند و می خواهند به نظریه پردازی سیاسی بپردازند تاجریانهای سیاسی را تبیین کنند. شس اما در برسی های سیاستها و در مطالعه علم سیاست دشواری بزرگی و جود دارد. همانطوریکه یلینک به روشنی گفتهاست هیچ علمی به اندازه علم سیاست نیازمند دانشواژههای دقیق نیست دانشواژههای این علم معانی دقیق ندارد و اهمیت زبان شناختی کار برد عمومی و مفهوم علمی این دانشواژهها اغلب فرق دارند سبب سر در گمی می شوند و باعث می گردند علم سیاست دقیق نباشد. در مورد دانشواژههای دیگر علوم اجتماعی نیز این سردرگمی و دقیق نبودن کم و بیش وجود دارد اما علم سیاست به طرز خاص مورد یورش درستگوی های واژههای مبهم قرار گرفتهاست. کاتلین نظر دادهاست که در بحثهای سیاسی علم سیاست به ندرت واژه وجود دارد که مبهم نباشد. علم سیاست تا حد این نقص را از ادبیات با سابقه کهن خود به ارث بردهاست اما بیشتر مربوط به آن است که علم مورد بررسی ما علمی زنده و در حال رشد است. دانشواژههای علم سیاست به دلیل رواج عمومی و عامیانه ً که دارند پا کیزگی خود را از دست می دهند و دست خوش ابهامات گوناگون می شوند. برخی از سیاست مداران و حقوق دانان که نتاًیج کار برد نادرست دانشواژههای گوناگون علم سیاست برای شان اهمیت ندارد آنها را در سخنان و نوشتههای خود به کار می برند. و موجب ابهام در تفاهم می شوند. این گونه افراد در واقع در کار بر درست و دقیق دانشواژههای سیاسی توجه ندارند. بلکه آنها را برای ایجاد تاًثیر یا تاثیر گذاری به می برند از سوی دیگر اندیشههای نو و نظریه ناشنیده گسترش می یابند، در نتیجه واژههای جدیدی رواج می پذیرند و گاه واژههای قدیمی در معانی جدیدی به کارمی روند. چنین وضع شاید برای علم که در حال رشد است گریز ناپذیر باشد. و ما تفکر روشن و تفاهم را مختل می کند. سیاست شناسان از این دقیق نبودن دانشواژهها آگاهاند و گاه کوششهای به عمل می آید تا دانشواژهها به درستی باز شناخته و به کار برده شوند. اما راه دراز در پیش است تا علم سیاست سر انجام دارنده معانی دقیقی برای دانشواژههای خود باشد.سردرگمی و نبود توافق درمورد کاربرد دانشواژههای سیاسی حتی نام علم سیاست را هم در بر می گیرد. برخی از متفکران و پژوهشگران علم سیاست را به کارمی برند، اما برخی دیگر هم چنان از کار برد شکل باستان یونانی آن، یعنی سیاست جانبداری می کنند. گروه سوم نام آن را سیاست نظری گذاشتهاند و سر انجام گروهی دیگر آن را علمی سیاسی می دانند و نه علم سیاست. پیدا است که این نامگذاری ها روشن نیست به ویژه آنگاه که واژه سیاست یعنی دانشواژه رایج یونانی را به کار ببریم که هم معنی علم سیاست را دارد و هم به خود سیاست نظر دارد یا در بر گرینده سیاست نظری و علمی است. دانشواژه سیاست (politics) از واژه یونانی پولیس(polis = شهر) بر گرفته شدهاست. ارسطو گفتهاست : «انسان به حکم physis موجود است که برای زندگی در polis آفریده شدهاست» از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر بوده اما در یونان شهر و دولت از هم جدا ناپذیر بودند یونانی ها در جاهای زندگی می کردند که ما امروز آنها را «شهردولت»می نامیم. هر شهر دولت یک شهرحومه و ازضی اطراف آن را در بر می گرفت. افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گرینده شهرنبود بلکه در معنی «دژ» «دولت» و جامعه هم به کار می رفت. حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح دادهاست که: مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی asty می نامیدند. polis در آغاز قلعهای بود که در پای asty ساخته می شد اما مفهوم آن تغیر یافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت. برخی از محقیقان می گویند که واژه polis در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای «شخصیت بین الملل» کشور آمده و در برابر آن واژه «دموس» demis ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق می شده است. بنابراین اگر واژه پولیس را از زبان یونان باستان جدا کنیم واژه شهر دولت بی معنی خواهد شد. در واقع سیاست در معنی یونانی علم حکومت بر شهر بود. این معنی را سی لی مطرح کرده و سیاست را علم شهرها نامیده است. اما این معنی را نباید چنین تعبیر کرد که حدود یا جهان بینی متفکران سیاسی یونان باستان محلی یا تنگ بوده است. بررسی های سیاسی آنها از بسیاری جهات عمیق تر و گسترده تر از آنها جهان بینی هایی بود که پس از فروپاشی شهر دولتهای یونان و روم باستان پدیدار شد. مفهوم پذیرفته شده و به کار رفته امروزی سیاست از مفهوم علم سیاست فراتر می رود. امروز واژه سیاست به مسایل جاری حکومت وجامعه که ماهیت اقتصادی و سیاسی در مفهوم علمی دارند اشاره می کند. به گفته رابرت دال «سیاست یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مقابل سیاسی درگیر می باشد» «تنها از راه روند سیاسی است که انسان می تواند امید وار باشد زندگی خود را بر پایه خرد و کمال مطلوبها قرار دهد.» پریکلس یونانی در یک مرثیه گفتهاست : «آدمی که به کار سیاست نپردازد شایسته صفت شهروند بی آزار نیست بلکه باید او را شهر وندی بی خاصیت بدانیم.» وقت که گفته می شود کسی به سیاست علاقه دارد مقصود آن است که او به مسایل جاری کشور مانند مسایل صادرات و واردات مسایل مربوط به کار و کارگر روابط قوه مجریه با قوه مقننه فعالیتهای احزاب و سازمانهای سیاسی و بسیاری دیگر از مسایل و فعالیتهای سیاسی اقتصادی و فرهنگی اجتماعی توجه دارد. در این معنی سیاست فراتر از یک علم است و سیاستمدار هم کسی است در این گونه مسایل شرکت فعال دارد و تصمیم گیری میکند هر چند که ممکن است درک و شناخت چندان درستی از اصول و بنیادهای علم سیاست نداشته باشد. و آنگهی در حالیکه علم سیاست آگاهی مشترک انسانها در همه جامعهها است، سیاست کشورها با هم تفاوت دارد. دانشمندان سیاسی برجسته از سراسر جهان در سپتامبر 1948 در کنفرانس یونسکو، علم سیاست را به جای علوم سیاسی و برای نامیدن این رشته علمی پذیرفتهاند.
[ سه شنبه 96/8/30 ] [ 11:47 صبح ] [ سعادت ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |