سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کهکشان
 
قالب وبلاگ

مدیریت اداری:

نظریه پرداز مدیریت اداری هنری فایول است وی مهندس معدن و مدیر شرکت معدن ذغال سنگ بود.نظریه وی شامل سه بخش است

الف فعالیت سازمانها:

وی به سازمان بصورت یکپارچه نگاه میکرد و معتقد بود فعالیتهای سازمان شامل 6 جزء است

1.فعالیت فنی

2. فعالیت بازرگانی

3.فعالیت مالی

4.فعالیت ایمنی

5.فعالیت حسابداری

6.فعالیت مدیریتی یا اداری که این جزء شامل برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی و نظارت میشود.

ایشان برای مبحث مدیریتی و اداری اهمیت زیادی قایل بود به طوری که قسمت عمده ای از کتاب خود (مدیریت صنعتی و عمومی) را به این مبحث اختصاص داده است.

ب:اصول مدیریت:

 فایول در زمینه اصول مدیریت به چهارده اصل اشاره کرده ولی منظور وی از این 14 اصل حکم قطعی و ثابت نیست چراکه او میگوید به ندرت امکان دارد که یک اصل به صورت یکسان دورا مورد استفاده قرار گیرد زیرا انسانها با یکدیگر متفاوتند و زمان به سرعت تغییر میکند. برخی از اصول  مدیریتی وی را میتوان اینگونه بیان نمود.1.تقسیم کار2.اختیار3.وحدت مدیریت4.تمرکز5.سلسله مراتب6.استمرار خدمت کارکنان7.ابداع و نوآوری8.روحیه یگانگی

ج:ویژگی های مدیران:

 فایول معتقد بود که مدیران باید دارای ویژگی های ذیل باشند:

1.توانایی فکری2.توانی جسمی3.معلومات عمومی4.معلومات تخصصی5.تجربه

نظریه بروکراسی:

واژه بروکراسی در اذهان عموم معنی منفی دارد مانند کاغذ بازی،عدم کارایی،اتلاف وقت در سازمان و.... ولی از نظر علمی بروکراسی به معنای حکومت مقامات دولتی است.

بوروکراسی ، نظریه‌ای است جامع در باب اداره جامعه که واضع آن ماکس وبر ، فیلسوف شهیر آلمانی می‌باشد. وبر به اعمال قدرت از سه طریق اشاره کرده است. 1.اعمال قدرت کاریزماتیک برمبنای نفوذ شخص رهبر(کاریزما در لغت به معنی موهبت و عطیه الهی است)2.اعمال قدرت سنتی: رهبر در این نوع بروکراسی برمبنای تقدس رسوم و آداب و سنن مورد پذیرش پیروان قرار میگیرد.3.اعمال قدرت قانونی: در این نوع بروکراسی مشروعیت اعمال قدرت، از اعتقاد مردم به قانون و مقررات ناشی میشود.

وبر، نظریه‌اش را در چارچوب نظریة اجتماعی فراگیری مطرح کرد که به نیروهای تأثیرگذار در درون جامعه می‌پردازد. وی در چارچوب مفهوم سلطه و قدرت به بررسی و تحلیل نظام بوروکراسی پرداخته است و سپس آن را به سازمانهای اداری موجود در یک جامعه تعمیم داده است . از دیدگاه وبر ، سازمانهای بوروکراتیک باید از ویژگیهای زیر برخوردار باشند: نکات مثبت:

1.تقسیم فعالیتها و اعمال به اجزای کوچک و توزیع آنها بین اعضا به طوری که پرداختن به آن نیازی به مهارت بالایی نداشته باشد و تغییر مجری آن دشوار نباشد .

2.سازماندهی کارکنان با اِعمال نظارت مستقیم بر کار آنان .

3.حاکمیت قوانین و مقرّرات بر سازمان به سبب گستردگی کارها و رشد منظم سازمان .

4.تکیه بر مستندات و مدارک اداری و مکتوب .

5.وجود سلسله مراتب اختیار در هرم سازمانی و عدم ارتباط آزاد با سطوح بالای سازمان .

6. جهت گیری دستورات و فرامین اداری از بالا به پایین و به صورت یک طرفه .

7. رعایت دقیق معیارها و ملاکهای گزینشی جهت اشتغال در سازمان.

انتقادهای زیادی به نظریه بوروکراسی شده است‌که در رأس منتقدان آن، رفتارگرایان هستند. آنان به‌رفتار بشری بسیار تکیه و تأکید   دارندو به عامل انسانی در سازمان اهمیت فراوانی می‌دهند. مهمترین انتقادهایی که به نظریه بوروکراسی شده است به شرح زیر می‌باشد:نکات منفی:

1.غفلت از نقش فرد در سازمان و تعامل با او ، به این دلیل که عضوی کوچک در سازمانی بزرگ می‌باشد

2. تأکید بر قوانین و مقرّرات که به افراد جنبه ماشینی و مکانیکی می‌دهد و خلاقیّت را در آنان سرکوب می‌نماید .

3. سخت‌گیری و نظارت مستقیم که به ناآرامی افراد منجر می‌شود و تیرگی روابط بین مدیر و کارکنان را به دنبال خوهد داشت که در نهایت به بازدهی کار لطمات جبران ناپذیری وارد می‌سازد .

4. تناقص برخی از اصول بوروکراسی با یکدیگر مانند سلسله مراتب شغلی و شناخت فردی .

5. بی‌توجهی به شرایط و محیط حاکم بر سازمان .

در کل نظریات کلاسیک حول محور افزایش کارایی و بهره و سود اقتصادی متمرکز است و توجهی به ابعاد روانی کارکنان ندارند و از پویایی خاصی نیز برخوردار نیستند.

مکتب نئوکلاسیک:

تحقیقاتی بسیار در زمینه افزایش کارایی صورت پذیرفت و دانشمندان در صدد بوده اند تا با مطالعات جدید صرفه اقتصادی کارها را بیشتر کنند.تحقیقات هاثورن، نقطه آغاز مکتب نئوکلاسیک بود که بر مبنای مکتب کلاسیک مدیریت بنا شد و آنرا تکمیل و تعدیل نمود.مکتب نوئکلاسیک در شاخه های مختلف رشد کرد.ولی در کل همانگونه که گفته شد پیرو و ادامه دهنده مکتب کلاسیک بود که به نحوی تکامل یافته شده بود. آنچه بیش از هرچیز در این مکتب نسبت به مکتب کلاسیک وجه تمایز است 1.توجه به عوامل انسانی و روانی در افزایش بهره وری است.(در این مورد در قسمت نکات منفی بحث بازتری خواهد شد.نظریه نئو کلسیک به انسان به عنوان موجودی دارای انگیزه معنوی، نیاز و هدف نگاه میکند.3.برای نخستن بار مشخص میکند که درون هر سازمان یک یا چند سازمان غیر رسمی وجود دارد که بر کار و رفتار سازمان تاثیر گذار است.4.نوع مدیریت و رهبری نقش مهمی در افزایش بهره وری و رشد کارکنان دارد.

 نکات مثبت:

1.مطالعات هاثورن(مکتب نئو کلاسیک)نقطه آغاز توجه به روابط انسانی بود که در شاخه های گوناگون مانند علوم رفتاریو... رشد یافت.

2.این مکتب نسبت به مکتب کلاسیک از پویای ویژه ای برخوردار بود.

3.تاثیر ابعاد روانی کارکنان در بهبود وضعیت تولید و کارایی و رشد خود آنان در نتیجه مطالعات روابط انسانی مشخص شد.

نکات منفی:

انتقاد اساسی که بر مکتب کلاسیک وارد شده این است که اگر پیروان مکتب کلاسیک کارکنان را به بند می کشیدند و بوی استعمار از گفتار آنان محسوس بود اما دست کم از صداقتی برخوردار بودند و مسائل انسانی را مطرح نمیکردند. ولی در مکتب نئو کلاسیک حتی از نیازها و انگیزه ها و روان انسان به عنوان ابزاری در خدمت سود و بهره بیشتر بهره بردند. در ضمن این مکتب به انسان توجهی خاص دارد و بر اساس شناخت نیازها و انگیزه ها و ادراکات انسانی پی ریزی شده است در حالی که شناخت انسان "موجود پیچیده" کاری سخت و شاید محال باشد.

(کلاسیک و نئو کلاسیک) مقایسه نظریه وبر در مورد بروکراسی اداری با فرمایشات حضرت علی علیه السلام:

با مطالعه در تاریخ درمی‌یابیم که ریشه‌های نظام بوروکراتیک از روزگاران پیشین نیز وجود داشته است و وبر تنها به نظام‌مند کردن آن در پرتو حقایقی که جامعه شناسان پیرامون سلطه و رابطه بین آن و مردم به دست آورده‌اند ، پرداخته است . حتی می‌توان شکلهایی از نظام بوروکراسی را در روزگار امام علی (ع) نیز ملاحظه کرد که آن حضرت در خلال خطبه‌ها و نامه‌هایی که به کارگــزاران حکومتــی خویش ارسال نموده، موضعگیری خویش را در برابر آن ابراز داشته است . در اینجا به گوشه‌هایی از سخنان امیر تدبیر ، حضــرت علی (ع) و موضعگیریهای حضرت پیرامون مسائل مورد بحث در نظریه بوروکراسی می‌پردازیم :

الف ) تأکید امام بر عنصر انسانی :

امام رعایت شرایط روحی و روانی زیردستان و توجه و عنایت به آنان و رفتار انسانی با آنان را اصل می‌شمارد و در نامه‌ای به یکی از کارگزاران خویش می‌نویسد : «اما بعد ، کشاورزان دیار تو به خاطر خشونت و حقارت و برخورد ناپسند تو شکایت نموده‌اند … پس در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز ، گاه مهربان باش و گاه تند ، زمانی نزدیکشان آور و زمانی دورتر».این قاعده با روح بوروکراسی که اساساً بر قوانین سخت و ثابت بنا نهاده شده ، سازگاری ندارد زیرا بوروکراسی به عامل انسانی چندان پایبند نیست و به تأثیر شرایط توجهی ندارد . چنانکه گویی سازمان به دور از تأثیرات درونی و بیرونی در خلأ حرکت می‌کند .

ب) تأکید بر تجربه و آگاهی :

حضرت در این زمینه به دارا بودن تجربه و آگاهی توسط شخص صاحب مسئولیت تکیه و تأکید دارد و تنها در این صورت او را شایسته اطاعت می‌داند و اگر شخص از دانش و آگاهی لازم بهره‌مند نباشد ، اطاعت از او را جایز نمی‌داند . چنانکه می‌فرماید : « شما را به اطاعت از کسانی که به جهل و نادانی آنها معذور نیستید ، سفارش می‌کنم».

یعنی اگر رؤسای شما جاهل بودند ، معذورند و نباید از آنان اطاعت کنید . در حالی که در نظریه‌بروکراسی در این زمینه تناقض آشکاری دیده‌ ‌می‌شود زیرا از یک طرف تجربه و آگاهی را به عنوان ملاکهای مهم گزینش و انتصاب مدّنظر قرار داده و و از سوی دیگر اعتقاد شدیدی به سلسله مراتب اقتدار و فرمانروایی دارد و اطاعت از مدیر را در هر شرایطی لازم و ضروری می‌داند ، در صورتی که در مدیریت اسلامی و علوی ، اطاعت از مدیر و مسئول تا جایی مقدور و میسور است که مطابق با «حق» باشد و نافرمانی از خالق نباشد . چنانکه حضرت علی (ع) می‌فرماید : « در نافرمانی از خالق ، اطاعتی برای مخلوق نیست». همچنین در نامه‌ای به مردم مصر می‌فرماید : «والی خود را تا آنجایی که فرمانش مطابق حق است ، اطاعت کنید». لذا در مدیریت علوی بر خلاف بوروکراسی اداری ، اطاعت بدون قید و شرط و مطلق از مدیر معنا ندارد.

ج) رابطه مدیر و کارکنان :

در سیستم بوروکراتیک، رابطه بین مدیر وکارکنان مبتنی بر اصل سلسله مراتب‌اداری است و هیچکس‌حق‌حذف این سلسله مراتب‌را ندارد بدین معنی که هر کارمند تنها می‌تواند با مسئول یا مدیر مستقیم خود در ارتباط باشد، آن هم با رعایت اصول و ضوابط اداری که‌بسیار خشک و غیر قابل انعطاف است و تنها در حدّ رفع مشکل اداری اما در مدیریت اسلامی، رابطه مدیر و کارمند، رابطه‌ایست بر اساس محبت و مبتنی بر یاری رسانی و مساعدت، مدیر اسلامی هیچگاه خود را در مقابل مشکل کارمندش بی‌تفاوت  و غیر مسئول نمی‌داند و این اصطلاح رایج در مدیریت غربی که «این مشکل شماست، خودتان باید آن را حل کنید»در مدیریت اسلامی‌ جایگاهی ندارد . امام علی (ع) خطاب به مالک اشتر می‌فرماید :«برخی از کارهایت را باید خودت مستقیماً انجام دهی از جمله پاسخگویی به کارگزاران و والیان که منشیان از آن ناتوانند و برآوردن نیازهای مردم در وقتی که به تو روی آورده‌اند و یاران واطرافیان تو نسبت به آنان  شرح‌صدرندارند». امام حتی مردمان مناطق دوردست و متروکه را نیز از نظر نیانداخته و می‌فرماید : « امور آنهایی را که دستشان به تو نمی‌رسد ، خودت پیگیری کن ، آنهایی که به چشم نمی‌آیند و به دیده حقارت نگریسته می‌شوند برای این گروه ، افراد خدا ترس ، مورد اطمینان و متواضع را انتخاب کن تا کارشان به تو ارائه شود». این خطاب در حالی به مالک اشتر می‌شود که او در رأس حکومت سرزمین پهناور مصر قرار دارد و برای تمام ولایات و شهرها و روستاهای آنجا، حاکمانی جداگانه به فرمان مالک ، برگزیده شده بود. البته وظیفه مدیر در نظام اسلامی ، تنها دیدار و ملاقات با زیردستان نیست بلکه او موظف است فضایی به وجود آورد که زیردستان بتوانند آزادانه و بدون تشریفات اداری و بوروکراتیک با او دیدار نمایند و بدون ترس و وحشت و دلهره ، مسائل و مشکلات خود را با او بازگو نمایند و او نیز با تمام توان در جهت رفع آنها بکوشد لذا امام خطاب به مالک می‌فرماید : «برای نیازمندان ، بخشی از وقت خود را اختصاص ده و خود به امورشان رسیدگی نما و با آنان در جلسه‌ای عمومی بنشین و به خاطر خدایی که تو را آفرید تواضع نما و سربازان و نگهبانانت را از آنها دور کن تا بدون لکنت زبان (ترس و دلهره) با تو سخن گویند».

د) کنترل و نظارت کارکنان :

در نظام بوروکراسی ، معمولاً نظارت ، مستقیم و مستبدّانه است . معیارها و ضوابط شغلی بدون در نظر گرفتن ویژگیهای انسانی و ارزشی از پیش تعیین شده است و کار افراد به طور دقیق بر مبنای این ملاکها مورد کنترل و نظارت قرار می‌گیرد .چنین رویکردی معمولاً ناآرامی افراد ، روابط تیره بین مدیر و کارمند و نهایتاً بازده کم‌کار را به دنبال خواهد داشت . اما نظارت و بازرسی در مدیریت اسلامی ، توجه و یاری نمودن به افراد برای رسیدن به مانتداری است لذا باید از کانال ابزار و وسایلی از قبیل انسانهای صادق و وفادار صورت گیرد تا هم عادلانه باشد و هم از اغراض و هوا و هوسهای شخصی مصون بماند . امام در این باره به مالک می‌فرماید : «رفتـــار کارگزارانت را بررسی کن و بازرسانی راستگو و وفاپیشه بر آنان بگمار» همچنین درمدیریت اسلامی، نظارت بیش از آنکه بیرونی و مستقیم باشد، درونی و فردی است. اسلام بجای‌کنترل‌بیرونی به «خودکنترلی» تأکید دارد و تمام توصیه‌ها و سفارشات اسلام به تقوا ، ناظر به همین مطلب است . علاوه بر آن، انسان مسلمان در همه حال، خداوند و فرشتگان الهی را حاضر و ناظر بر اعمال خویش می‌بیند لذا در مخفی‌ترین مکانها و پنهانترین دژها نیز ، دست به اعمال خلاف نمی‌زند در حالی که در نظام بوروکراتیک به محض قطع شدن کنترل و نظارت، ممکن است فرد ، خود را آزاد و رها حس کرده و بسان انسان از زندان گریخته، دست به هرگونه خلافی بزند واین از مشکلات بزرگ نظام بوروکراسی اداری می‌باشد که‌در مدیریت علوی به هیچ‌وجه دیده نمی‌شود.

 


[ شنبه 96/9/4 ] [ 9:30 صبح ] [ سعادت ] [ نظر ]

 

مدیریت علمی:

پیش از انقلاب صنعتی، در مدیریت، روشهای معمول و سنتی به کار گرفته میشد، ولی با وقوع انقلاب صنعتی و تولید انبوه، دیگر این روشها جوابگوی نیاز جامعه و صنایع نبود.چرا که  معایب اصلی آن انتخاب تصادفی کارگران، عدم تشویق افراد کوشا و استفاده از روش استبدادی در رهبری سازمان ها و صنایع موجب بروز مشکلات عدیده می شد.در این زمان صاحب نظران مدیریت علمی که بیشتر مهندسان جوانی بودند که به صورت تجربی با شیوه های انجام کار روبرو بودند مدیریت علمی را مطرح نمودند. فردریک تیلور که فردی معمولی بود و به علت کم بینایی نتوانسته بود در رشته حقوق ادامه تحصیل دهد به عنوان یک کارگر ساده در کارخانه مشغول کار شد. تیلور به دلیل فعالیت زیاد خیلی زود از کارگری ساده تبدیل به سرمکانیسین شد.وی در طول این مدیتاز نزدیک با روشهای انجام کار و مشکلات آن اشنا شد و در صدد حل آن برآمد.اینجا شروع کار تیلور و مطالعات وی در زمینه اداره امور به نحوی که تولید به حداکثر برسد بود که بعدا با تحقیقات و آزمایشاتی که انجام داد پایه مدیریت علمی را بنیان نهاد و به عنوان پدر مدیرت علمی نیز شهرت یافت.علاوه بر تیلور که نقش اساسی در تکوین مدیریت علمی داشته صاحب نظرانی همچون هنری گانت، فرانگ ولیلیان گیلبرگ و هارینگتون امرسون نیز در تکامل آن سهمی عمده داشته اند.

اصول مدیریت علمی:

1.جایگزین کردن روش علمی  بجای روش غیر علمی در مدیریت

2.ایجاد هماهنگی در اقدامات گروهی بجای تشتت

3.ایجاد همکاری میان افراد به جای توجه به منافع شخصی

4.کار و تلاش برای به حداکثر رساندن بازدهی به جای بازده های اندک و محدود

5.به حداکثر رساندن بازدهی کارکنان در جهت رشد آنان و سازمانی که در آن کار میکنند.

قبل از اینکه نکات مثبت و منفی این شیوه را بیان کنیم لازم است بدانیم که تمام مکاتب و علوم بشری دارای نواقصی هستند که با گذشت زمان یا تکامل پیدا کرده و یا نقض میشوند و علت اصلی آن اینست که بشر از درک تمام حقایق جهان هستی ناتوان است و تاکنون نیز علیرغم پیشرفت علوم نتوانسته است حتی در شناخت خود انسان که جزئی از این کل میباشد به تکامل برسد. پس خواه ناخواه علومی که سرچشمه مادی و انسانی داشته باشند در هر برهه از زمان دچار تحول یا انقراض میشوند.

نکات مثب :

1.بهبود تولید و رشد اقتصادی

2.افزایش کارایی

3.تشویق و تنبیه قانونمند که تا آن زمان وجود نداشت

نکات منفی یا محدویت:

1.مادی گرایی بیش از حد بطوری که به انسان به عنوان یک ماشین(گاو نر)نگاه میشود که به امر تولید و افزودن به سود به عنوان هدف غایی نگاه میکند.

2.مدل ترسیمی در مدیریت علمی، تنها یک مدل مکانیکی است که بر اساس تجزیه و تحلیل حرکات  کارگران طرح شده و هیچ توجهی به ویژگی های روحی و روانی و نگرشی انسان نکرده است.

 

 

 


[ شنبه 96/9/4 ] [ 9:27 صبح ] [ سعادت ] [ نظر ]

 

مفهوم سیاست 

سیاست چیست؟ واژه سیاست ریشه در زبان عربی دارد و از ساس، سیوس اخذ شده‌است. کلمه سیاست در زبان عربی به معنای مختلفی به کار رفته‌است. به عنوان نمونه:

1)سست الرعیته سیاسته یعنی رعیت را سیاست کردم سیاست کردنی این جمله و قتی به کار می رود که رعیت را به کاری امر و یا نهی کرده باشند.

2)سوس فلان امورالناس : صیر ملکا و ملک علیهم. یعنی فلانی امور مردم را سیاست کرد یعنی مالک و صاحب اختیار مردم شد و مقدرات آن‌ها را بدست گرفت.

3)و ساس السلطان و الوالی الر عیته. یعنی : سلطان و والی رعیت را سیاست نمود یعنی کارهای رعیت را سر پرستی و تدبیر نمود. هم چنین در فرهنگ فارسی کلمه سیاست به معنی حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، حکومت، ریاست حکمداری عدالت و داوری نیز آ مده‌است.

از طرف دیگر دانشواژه سیاست را بطور مفصل در فرهنگ و بنش عهد باستانی و سیر تحول آن را در مسیر‌های تاریخی نیز باید جستجو نمود. تفکر سیاسی در عهد باستان و در غرب از یونان آغاز شد اما علم سیاست به عنوان یک رشته آموزشی عالی تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافته‌است پیش از آن بررسی و توجه پی گرانه سیاست در انحصار شهر یاران، سیاست‌مدارن، فیلسوفان و حقوق دانان بود.مردم در امور عمومی نقش نداشتند و به سیاست و نظریه پردازی سیاست (سیاسی) هم چندان نمی پرداختند.

با پیدایش دموکراسی نو و ناسیونالیسم، انحصار علم سیاست به پایان رسید و سیاست کاری همگانی شد. گسترش آموزش و پرورش به رشد فزاینده آگاهی سیاسی توده‌های مردم انجامید واز این راه مردم روز به روز بیشتر درجریانهای سیاسی شرکت کردند. دیگر هیچ سیاست‌مدار یا متفکری نمی توانست بی توجه به مردم باشد. افکار عمومی اهمیت زیادی یافت و بنا بر این نه تنها حکومت‌ها بلکه گروه‌های سازمان یافته و احزاب سیاسی کوشش‌های زیادی کردند تا بر آن تاً ثیر گزارند. اجتماعات و تظاهرات گسترده مشخصه جریان‌های سیاسی شد. تشکیلات حزبی رو به کمال گذاشت تا در انتخابات ادواری مبارزه را تا پیروزی پیش ببرد و در دوره میان انتخابات برای حزب هوادارن بیشتر تبلیغات گسترده را امکان پذیر گرداند. تنها از این راه احزاب سیاسی توانسته‌اند به قدرت سیاسی دست یابند بر نامه‌های خود را عملی کند و امکان دمکراتیک شدن فزاینده سیاست عملی را فراهم آورند. این و ضعیت را نظریه سیاسی نمی تواند نا دیده بگیرد بنا بر این امروز گفته می شود که هم اقتدار سیاسی به مردم تعلق دارد و قدرت سیاسی هم باید در راستای منافع توده‌ها عمل کنند. نظریه سیاسی اینک در واقع به سنجش و ارزیابی نهادهای گوناگون سیاسی می پردازد تا دریابد آیا این نهادها قادرند منافع مردم را تاًمین کنند یا نه.

امروز پرداختن به نظریه سیاسی دیگر کاری برای اوقات فراغت عده فارغ از غم نان نیست بلکه کار همه کسانی است که به آن علاقه دارند و می خواهند به نظریه پردازی سیاسی بپردازند تاجریانهای سیاسی را تبیین کنند. شس اما در برسی های سیاست‌ها و در مطالعه علم سیاست دشواری بزرگی و جود دارد. همانطوریکه یلینک به روشنی گفته‌است هیچ علمی به اندازه علم سیاست نیازمند دانشواژه‌های دقیق نیست دانشواژه‌های این علم معانی دقیق ندارد و اهمیت زبان شناختی کار برد عمومی و مفهوم علمی این دانشواژه‌ها اغلب فرق دارند سبب سر در گمی می شوند و باعث می گردند علم سیاست دقیق نباشد. در مورد دانشواژه‌های دیگر علوم اجتماعی نیز این سردرگمی و دقیق نبودن کم و بیش وجود دارد اما علم سیاست به طرز خاص مورد یورش درستگوی های واژه‌های مبهم قرار گرفته‌است. کاتلین نظر داده‌است که در بحثهای سیاسی علم سیاست به ندرت واژه وجود دارد که مبهم نباشد. علم سیاست تا حد این نقص را از ادبیات با سابقه کهن خود به ارث برده‌است اما بیشتر مربوط به آن است که علم مورد بررسی ما علمی زنده و در حال رشد است. دانشواژه‌های علم سیاست به دلیل رواج عمومی و عامیانه ً که دارند پا کیزگی خود را از دست می دهند و دست خوش ابهامات گوناگون می شوند. برخی از سیاست مداران و حقوق دانان که نتاًیج کار برد نادرست دانشواژه‌های گوناگون علم سیاست برای شان اهمیت ندارد آنها را در سخنان و نوشته‌های خود به کار می برند. و موجب ابهام در تفاهم می شوند. این گونه افراد در واقع در کار بر درست و دقیق دانشواژه‌های سیاسی توجه ندارند. بلکه آنها را برای ایجاد تاًثیر یا تاثیر گذاری به می برند از سوی دیگر اندیشه‌های نو و نظریه ناشنیده گسترش می یابند، در نتیجه واژه‌های جدیدی رواج می پذیرند و گاه واژه‌های قدیمی در معانی جدیدی به کارمی روند. چنین وضع شاید برای علم که در حال رشد است گریز ناپذیر باشد. و ما تفکر روشن و تفاهم را مختل می کند.

سیاست شناسان از این دقیق نبودن دانشواژه‌ها آگاه‌اند و گاه کوششهای به عمل می آید تا دانشواژه‌ها به درستی باز شناخته و به کار برده شوند. اما راه دراز در پیش است تا علم سیاست سر انجام دارنده معانی دقیقی برای دانشواژه‌های خود باشد.سردرگمی و نبود توافق درمورد کاربرد دانشواژه‌های سیاسی حتی نام علم سیاست را هم در بر می گیرد. برخی از متفکران و پژوهشگران علم سیاست را به کارمی برند، اما برخی دیگر هم چنان از کار برد شکل باستان یونانی آن، یعنی سیاست جانبداری می کنند. گروه سوم نام آن را سیاست نظری گذاشته‌اند و سر انجام گروهی دیگر آن را علمی سیاسی می دانند و نه علم سیاست. پیدا است که این نامگذاری ها روشن نیست به ویژه آنگاه که واژه سیاست یعنی دانشواژه رایج یونانی را به کار ببریم که هم معنی علم سیاست را دارد و هم به خود سیاست نظر دارد یا در بر گرینده سیاست نظری و علمی است.

دانشواژه سیاست (politics) از واژه یونانی پولیس(polis = شهر) بر گرفته شده‌است. ارسطو گفته‌است : «انسان به حکم physis موجود است که برای زندگی در polis آفریده شده‌است» از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر بوده اما در یونان شهر و دولت از هم جدا ناپذیر بودند یونانی ها در جاهای زندگی می کردند که ما امروز آنها را «شهردولت»می نامیم. هر شهر دولت یک شهرحومه و ازضی اطراف آن را در بر می گرفت. افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گرینده شهرنبود بلکه در معنی «دژ» «دولت» و جامعه هم به کار می رفت.

حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح داده‌است که: مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی asty می نامیدند. polis در آغاز قلعه‌ای بود که در پای asty ساخته می شد اما مفهوم آن تغیر یافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت. برخی از محقیقان می گویند که واژه polis در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای «شخصیت بین الملل» کشور آمده و در برابر آن واژه «دموس» demis ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق می شده‌ است.

بنابراین اگر واژه پولیس را از زبان یونان باستان جدا کنیم واژه شهر  دولت بی معنی خواهد شد. در واقع سیاست در معنی یونانی علم حکومت بر شهر بود. این معنی را سی لی مطرح کرده و سیاست را علم شهر‌ها نامیده‌ است. اما این معنی را نباید چنین تعبیر کرد که حدود یا جهان بینی متفکران سیاسی یونان باستان محلی یا تنگ بوده‌ است. بررسی های سیاسی آنها از بسیاری جهات عمیق تر و گسترده تر از آنها جهان بینی هایی بود که پس از فروپاشی شهر  دولت‌های یونان و روم باستان پدیدار شد. مفهوم پذیرفته شده و به کار رفته امروزی سیاست از مفهوم علم سیاست فراتر می رود. امروز واژه سیاست به مسایل جاری حکومت وجامعه که ماهیت اقتصادی و سیاسی در مفهوم علمی دارند اشاره می کند. به گفته رابرت دال «سیاست یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مقابل سیاسی درگیر می باشد» «تنها از راه روند سیاسی است که انسان می تواند امید وار باشد زندگی خود را بر پایه خرد و کمال مطلوب‌ها قرار دهد

پریکلس یونانی در یک مرثیه گفته‌است : «آدمی که به کار سیاست نپردازد شایسته صفت شهروند بی آزار نیست بلکه باید او را شهر وندی بی خاصیت بدانیم.» وقت که گفته می شود کسی به سیاست علاقه دارد مقصود آن است که او به مسایل جاری کشور مانند مسایل صادرات و واردات مسایل مربوط به کار و کارگر روابط قوه مجریه با قوه مقننه فعالیت‌های احزاب و سازمان‌های سیاسی و بسیاری دیگر از مسایل و فعالیت‌های سیاسی اقتصادی و فرهنگی اجتماعی توجه دارد. در این معنی سیاست فراتر از یک علم است و سیاست‌مدار هم کسی است در این گونه مسایل شرکت فعال دارد و تصمیم گیری می‌کند هر چند که ممکن است درک و شناخت چندان درستی از اصول و بنیاد‌های علم سیاست نداشته باشد. و آنگهی در حالیکه علم سیاست آگاهی مشترک انسانها در همه جامعه‌ها است، سیاست کشور‌ها با هم تفاوت دارد. دانشمندان سیاسی برجسته از سراسر جهان در سپتامبر 1948 در کنفرانس یونسکو، علم سیاست را به جای علوم سیاسی و برای نامیدن این رشته علمی پذیرفته‌اند.

 


[ سه شنبه 96/8/30 ] [ 11:47 صبح ] [ سعادت ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 66666